ريشخند.........اينجا همه چيز را ريشخند ميكنيم ميخواهيم راه جمالزاده ها و صابري ها را ادامه بدهيم با ريشخند كردن مسائل روز و داستانك هاي طنز به قلم اين حقير و به ياري شما
|
يك چند ساعتي به ميلاد يك سال جديد و تمام اتفاقاتي كه درش اتفاق مي افتد و ميگذرد،مي آيد. عمو تيمور چند روز راحتت ميگذارم و مخت را نميخورم اما خودت را براي شنيدن حرفهاي من در يك سال ديگر آماده كن. ميلاد سال جديدتان مبارك موضوعات مرتبط: برچسبها: عمو تيمور جان سرعت عمل را داشتي؟! حالا اين سرعت عملي را كه من ميگويم، فكر كنم روي دست آن زده. آخ عمو تيمور كجاي كاري؟! با يك تلفن يا شايد يك پيامك يا اصلا شايد هم با يك نگاه معنادار يك برنامه ي محبوب و پر طرفدار را ميبندند و انگار نه انگار كه چند سال براي همين 180 قسمت برنامه زحمت كشيده شده حالا با 130 قسمت و هاپولي كردن 50 قسمت ناقابل در برنامه را تخته كردند و رفت پي كارش. آن هم در چه زماني اول برنامه مجري بسيار خوب و محبوب برنامه مي آيد و ميگويد براي بعد از عيد با برنامه هاي جديد مي آييم و در اواخر برنامه با پارك ملتش و شبكه يك خداحافظي ميكند. البته ما كه بد به دلمان نمي آوريم شايد هم گفته اند ما كه در خنده بازار پارك علت داريم يا شايد هم گفته اند ما كه يك پارك ملت در تهران داريم ديگر چه نيازي به پارك ملت شهيدي فرد داريم!! يعني من در چنين سرعت هايي مانده ام.بستن برنامه تلويزيوني يا فيلتر كردن يك سايت اينترنتي يا ممنوع الكاري و ممنوع التصوير كردن يك مجري يا بازيگر و خيلي چيزهاي ديگر در چيزي كمتر از سه سوت انجام ميشود اما ساخت يك آزادراه تهران-شمال يا زمان پرداخت يارانه ها يا مدت خالي شدن حباب گراني سكه دلار و بازهم خيلي چيز هاي ديگر اندازه ي سه عمر طول ميكشد آنهم عمر عموتيمور.
موضوعات مرتبط: برچسبها: عمو تيمور ديروز و ديشبت رو چه كارها كردي؟ حتما تو هم هر سال براي فرزندانت از قاشق زني و مراسم ها ميگويي و آنها هم صداي اه و اوهشان بالا ميرود كه چقدر اينها را ميگويي. الان اگر طبق همان رسم قديمي چادر روي سرت بيندازي و كاسه به دست زنگ خانه ي مردم را به صدا درآوري اولا بايد به ساختمان ها و برج ها بروي و با صداي دومين قاشقي كه به كاسه ات بخورد ده نفر از خانه شان بيرون مي آيند و فحش و نفريني است كه ميشنوي. و زنگ در كسي را بزني بجاي خوراكي در كاسه ات يا ترقه مي اندازند يا يك لگد در ماتحت نصيبت ميكنند و يا ميگويند: خدا روزيت را جاي ديگري حواله كند. عمو تيمور ديگر ترقه بازي به درد نميخورد به قول ما خز شده. الان ديگر كسي ترقه نميزند.الان ديگر همه در خيابان يا خانه ها جمع ميشوند و اين خجسته روز را با هم يك جشن كوچك ميگيرند و يك موسيقي سنتي آرام هم گوش ميدهند و يك استكان كمرباريك چاي هم مينوشند. واي عمو تيمور اين حرفها چه هست كه ميزني؟! رقص و دنس و دي جي ديگر چيست؟! پارتي و اكس و ويسكي؟! تو اين اسم ها را از كجا ياد گرفته اي؟ نكنه...؟!!! خلاصه عمو تيمور خوشحالم كه الان سالم نشستي تا حرفهاي من را گوش كني
موضوعات مرتبط: برچسبها: عمو تيمور شنيد ه اي روانشناسان انگليسي چه حرف جديدي زده اند؟ اي بابا عمو تيمور پس تو در اين فضاي نت چه كار ميكني؟! حالا چرا ميخندي؟ من كار به دلايل آن ها ندارم اما با دلايل خودم تو يكي را ميتوانم قانع كنم.پس جدي باش و گوش كن. راستش عمو تيمور من كه آخر نفهميدم اصل ساعت رسمي كشور كدام بوده.آن يكي كه جلو است يا آن كه يك ساعت عقب است اما ميدانم كه وقتي بعد از شش ماه ساعت تغيير ميكند مردم تا دو ماه بعد از اين شش ماه مقداري انرژي صرف ميكنند و يك جمله ي اضافه تر و بي تر در پاسخ «آقا ساعت چنده» ميگويند كه قديم يا جديد؟! حالا عمو تيمور تو فكر كن شش ماه به يك ساعتي عادت كرده اي.شب و روزت را با آن تنظيم نموده اي. حالا بگويند راس ساعت 24 يا همان چهار تا صفر تمام ساعت هاي خانه را يك ساعت جلو بكش.حالا تو بايد نصف شبي به ازاي تمام ساعت ديواري هاي منزل از چهارپايه بالا و پايين بروي.خب تحرك زياد بعد از كلي كار در روز براي تو سخت است و زيان بار. حالا ساعت را يك ساعت جلو كشيده اي و روزت طولاني تر شده و از جايي كه تو بر اين عقيده اي مرد بايد آفتاب نزده از خانه بيرون شود و آفتاب كه رفت بيايد و با هر جايش كه ميتواند درب منزل را باز كند،البته بجز دست چون پر است، پس مجبور ميشوي يك ساعت بيشتر از هميشه كار كني.و كار زياد براي قلبت ضرر دارد.البته الان كمتر كسي با تو هم عقيده است چون با اين وضعي كه ما ميبينيم گويا شايعه شده ديگر روزي ها را اول صبح پخش نميكنند و عمليات موكول شده به سر ظهر. حالا وقتي ساعت را دوباره يك ساعت به عقب ميكشي تو احساس ميكني كه روزت يك ساعت كوتاه تر شده.البته فقط احساس ميكني.حالا طبق همان عقيده اي كه داري كارت يك ساعت كمتر ميشود به همين دليل تو وقتي به خانه مي آيي احساس خستگي كمتري ميكني و اين با عقيده ي ديگر تو كه مرد بايد وقتي به خانه مي آيد آن قدر خسته باشد كه با زير پيرهني و پيژامه روي يك بالش دراز لم بدهد و توان كاري نداشته باشد،مخالف است تو در اين چند ساعت كاري كارت را رو برابر ميكني كه حسابي خسته باشي و اين هم دوباره براي قلبت مضر است. موضوعات مرتبط: برچسبها: عمو تيمور اين مرد را ميشناسي؟ جدي ميگويي نميشناسيش؟ عمو تيمور پيشنهاد ميكنم اگر او را در خيابان ديدي عكس و امضا را فراموش نكن.البته او از احمد پورمخبر مشهورتر نيست.با اينكه آقاي دوربيني زحمت زيادي براي كارش كشيده. عمو تيمور اگر به دنبال شهرت و ديده شدن هستي حتما او را بطور خصوصي به استادي خود بگير چون او علمش در كادر بندي دوربين ها به اندازه اي يك كارگردان يا فيلمبردار با تجربه است و محاسباتش هيچوقت غلط از آب در نمي آيد و تخصصش قرار گيري در كادر چند دوربين همزمان و در جهات مختلف است طوري كه در همه ي اين دوربين ها در بهترين نقطه ي كادر قرار ميگيرد. عمو تيمور اگر اين آقاي دوربيني به خواستگاري دخترت آمد اگر دوست داشتي دخترت را به يك آدم مشهور بي پول بدهي دوربيني گزينه مناسبي است در غير اينصورت جوابش كن چون همسر خودش هم جوابش كرده.البته بعيد است كه او همچين كاري كند چون او با دوربين ازدواج كرده.البته اين هم از ما نشنيده بگير او معتاد است.معتاد به دوربين.
موضوعات مرتبط: برچسبها: اين شب ها به هر مغازه اي ميروي ازت عيدي ميخواهند.فرق نميكند چه مغازه اي.بقالي و چقالي و سلموني و ابزار فروشي و بنگاهي و ساندويچي و ... حتي جنس نسيه هم بخواهي بايد عيديش بدهي.حالا چند بيت پيشنهادي كه اين عيدي گرفتن كمي ادبي تر شود: «عيد شادي مياره مشتري عيدي مياره» «دست رو توي جيبت كن عيد رو اينجا به پا كن»
«در صورت ندادن عيدي از برخورد خوش با شما معذوريم» «زير قيمت بازار در صورت پرداخت عيدي» «دستشويي داخل مغازه فقط با خريد» (ربطي به عيدي نداشت) موضوعات مرتبط: برچسبها: وزير و وكيل و سفير و هر مسئولي كه در آموزش و پرورش پاسخگو هستند به اتفاق چند روز است كه ميگويند: اين جمله را بخوانيد و كلي بخنديد. و روز موعود عده اي دم در مي ايستند و تعداد بچه هاي كلاسشان را سرشماري ميكنند و بعد كه به خود مي آيند ميبينند كه همه آمده اند. از طرفي معلم هاي گرامي خود را يك گاندي فرض ميكنند و بچه ها را به نيامدن و انقلاب عليه مدير تحريك ميكنند از طرف ديگر هم مسئولين مدرسه بچه اي را تهديد ميكنند اگر نياييد .... اما همه شان از ته دل چيز ديگري ميخواهند. و بلا استثنا همه جا هم داير است و به كار خود ادامه ميدهند. خدا اين وزرا را از اين دانش آموزان نگيرد كه هم باعث دلگرمي بچه ها هستند و هم اسباب خنده ي تمام مردم.
موضوعات مرتبط: برچسبها: ديگر با مردم عادي چه كار داريد؟! بليت سينماها را گران كنيد بيخيال مردم. آدم دهاتي كه نميداند سينما را با سيني مينويسند.اصلا او نميداند بليت سينما چند بوده كه بخواهد گران تر هم بشود. اگر هم اهل سينما هستيد و كم پول،به درك. مگر مجبوري به سينماي درست و حسابي بروي.با يكي از همين سينما معمولي ها كارت راه مي افتد.فيلمت را همانجا با همان صدا و فضا ببين و فحش بده...ببين و فحش بده
موضوعات مرتبط: برچسبها: هفت سين فوري
روز به روز نزدیک میشدیم به نوروز.به قول شعرا و نویسنده های احساساتی بوی عید می آمد.من که انقدر بو کشیده ام بینی ام بدون عمل و بدون درد و خونریزی مدل سربالا به خود گرفته است اما دریغ از استشمام چنین بویی. هر شبکه ای از تلویزیون را که انتخاب میکردیم یا یک نفر مانند هرسال در حال صحبت در مورد هفت سین بود که با تکرار در هرسال میتوانستیم پیر شدن کارشناس ها و مجریها را مشاهده کنیم و یا تبلیغ مجموعه های خوب یا بد،با مزه یا بی مزه و یا به قولی فیلمفارسی یا فیلم فارسی ویژه ی عید را می دیدیم.آنوقت با این همه برنامه های متنوع نمیدانم چرا پشت بام ما مانند میدان مین شده است؟! همینطور کنترل به دست و با حوصله ای سر رفته با خانواده ی سه الی چهارنفره ام،در شب سال تحویل،کانال های تلویزیون را بالا و پایین میکردم تا شاید برنامه ای برای برگرداندن حوصله پیدا کنم،شبکه ای ديجيتالي که یک آرم نارنجی در گوشه ی آن پیدا بود نحوه ی درست کردن سبزه ی هفت سین را نشان می داد که ای کاش دستم غلم می شد و كانال را عوض نميكردم. من که زبان در حلقم،حلقه شده بود نا خودآگاه سر تکان دادم و با زبان بی زبانی گفتم:به روی چشمان گهربار و دلربایم.گریه ی خشایار،پسرم،به لبخند تبدیل شد و چشمکی به من زد که پسر شیطان با او همچین کاری نخواهد کرد.من هم که چنین اوضاعی را رویت کردم جوی بهم دست داد و مانند وکیل های با تجربه از روی مبل برخاستم.بادی در غبغب انداختم و صدایی صاف کردم و چشمانم را بستم.می خواستم دعوایی به پا کنم و نمک زندگی را زیاد کنم تا دیگر زنان نتوانند بر سر نران فریاد بکشند و دستور بدهند.فریاد کشیدم:بار آخرت باشه... در حال ادای جمله بودم که چشمانم باز شد و چشمتان روز بد نبیند،نگاهی سرشار از خشم،چهره ای در هم فرو رفته و ملاقه به دست در جلویم ظاهر شد.صدایم را ملایم کردم و با ذلیلی فراوان گفتم:لطفا با من قشنگ تر صحبت کن.آخه از نظر من سبزه درست کردن اسرافه.میدونی این همه عدس یا گندم چقدر بین مردم هدر میره؟!همش هم برای ما کارمندها ی بیچاره ضرره. زن بیچاره که از بیچارگی من مانند بیچاره ها پژمرده شد و رو کرد به خشایار بیچاره ی من و با زبان بچه های بیچاره برایش گفت:عیب نداره سبزه درست نمیکنیم.من از خوشحالی میخواستم پر در بیاورم البته نه به خاطر پولش،چون هزینه ی زیادی نداشت بیشتر برای اسراف شدن حبوبات و زحمت هایی که در انتظارم بود.اما چیزی شنیدم که همچون کوه یخی آب شدم.گفت:ببین بابا گناه داره.فردا باهم میریم بازار و یک سفره ی هفت سین کامل و بزرگ می خریم.این بازار رفتن ندای آن می داد که حساب بانکی ما رو به آب رفتن است.چون خانم ها وقتی به بازار می روند نمی شود جلویشان را گرفت حتی اگر خرید عیدشان را هم کرده باشند. بالاخره با اسرار های فراوان خشایار و همسر مهربان همان شب به سمت میدان خراسان رهسپار شدیم چون شنیده و دیده بودیم که تمامی فروشگاه ها و دست فروش ها در شبهای مانده به عید تا صبح باز هستند.نیم ساعت نیمه شب رسیدیم و محشر صغری و کبری را یک جا مشاهده کردیم.نمیدانم روز را از مردم گرفته اند یا هیچ کس در این شهر پرآدم خواب ندارد و شاید هم بچه شان گیر سه پیچ کرده که برایشان سبزه بخرند! به چند دست فروش محترم مراجعه کردیم برای خرید سبزه اما دیگر آقا خشایار با قولی که از جانب مادر با درک و دلسوز دریافت کرده بودند دیگر به سبزه راضی نبودند و باید سفره ی هفت سین بزرگ و کامل تهیه می کردیم.در بین دست فروشان ده ها سفره ی هفت سین مصنوعی و بسیار کوچک وجود داشت،اما خشایار شاه به این هفت سین های یک کف دستی چيني رضایت نمی دادند.عیال که این وضع و اوضاع را دید در گوش من گفت:نگران نباش خودم یه قول دادم پاش هم ایستادم.سیب و سکه که داریم فقط باید یک سبزه و یکی یک ذره سنجد و سمنو و سماق و سیر بخریم.گفتم:خب یک دفعه بگو همش رو دیگه.ممنون از دلداریت.از ساعت دوازده و نیم تا دو بامداد کوچه و پس کوچه های خراسان را طی الطریق کردیم و فقط توانستیم یک سبزه ی واقعی خریداری کنیم. آن شب خشایار آنقدر اشک ریخت که به خواب رفت و ما را آسوده ساخت.دیگر تمام شب را تا اذان صبح که زنگ ساعت بیدارم کرد خواب سین های هفت سین را می دیدم که هریک پا درآورده اند و در مقابل من حرکات موزون انجام می دادند.در چرت پس از نماز فکر بکری به ذهن باهوشم رسید.صبح از خواب بیدار شدم و سعی کردم که تا ظهر و سال تحویل نشده قول عیال را عملی کنم.شهر خلوت خلوت بود و در خیابان ها پرنده پر نمی زد چون آنها هم باید برای مراسم تحویل سال آماده می شدند.کرکره ی تمام مغازه ها پایین بود و قفلی به قاعده سر خشایار بر آنها زده شده بود.دیگر مطمئن شدم که باید با فکری که در سر دارم را اجرا کنم.با همکاری همسر خوش قول،قبل از برخاستن خشایار از خواب ناز همه ی کارها را روبه راه کنیم. درست است که نتوانستیم به قولمان جامه ی زیبای عمل بپوشانیم اما حداقل یک زیر پیرهنی و پیژامه به تنش پوشاندیم.همه چیز هماهنگ بود.با خنده و شوخی خشایار خان را بیدار کردیم و ندای سفره ی هفت سین را به او دادیم.طفل معصوم خیلی خوشحال شد و دوید به طرف اتاق پذیرایی تا سفره را مشاهده کند.اما نمیدانست بخندد یا ضد حال بخورد.مراسم تحویل سال را دور سفره ی هفت سین جدیدمان برگزار کردیم.ما دور سیب و سکه و سیخ و ساتور و سس و ساعت و سوت همراه آینه و قرآن نشسته بودیم.
موضوعات مرتبط: برچسبها: بعضي از اين رسم و رسومات با مثل ديد و بازديد عيد البته در بعضي مواقع تبديل به خاله بازي مي شود.فرض كنيد شما و خانواده گراميتان صبح يك روز لباس هايي كه با خون دل از حراجي هاي مختلف و شلوغي هايش خريده ايد بر تن ميكنيد،خود را غرق در عطر و ادكلن ميكنيد و خيلي شيك به منزل يكي از اقوام ميرويد.حال به اختيار يا به اصرار كلي ميوه و شيريني در دل جاي ميدهيد و هيچوقت هم پيشنهاد ناهار ماندن را قبول نميكنيد چون ميدانيد تعارف بيجايي بيش نيست.ميزبان عزيز در حد كرم و تواناييش به فرزند شما عيدي نقدي هديه ميكند(يا كلا نميدهد) و با خداحافظي و دست و ماچ و موچ به منزل ميرويد. امروز خبر داده اند كه هر كدام از مجري هاي مشهور در يك شبكه براي اجراي مراسم سال تحويل با برنامه ها و مهمانان مختلف به خانه ها مي آيند. باز هم شده مثل سالهاي قبل.براي اينكه بتوانيد تمام برنامه ها را ببينيد و هيچ چيز جالبي را از دست ندهيد بايد يك جفت باتري كنترل را تمام كنيد و از لحظه ي شروع برنامه ها تا بعد سال تحويل تمام شبكه ها را زير و رو كنيد. در اين يك روز يا بهتر بگويم چند ساعت ميتوانيد تمام چهره هاي مشهور و شايد محبوب سينما را كه تا بحال رنگشان را در تلويزيون نديده ايد ببينيد.همچنين تمام افراد ممنوع التصوير و ممنوع الكار در اين چند ساعت بهشان عفو ميخورد حالا از مجري گرفته تا بازيگر و خواننده و از همه مهمتر نشان دادن آلت موسيقي در اين روز كه مطمئنا هيچ موقعي همچين چيزهايي از اين قاب نديده بوديد و نخواهيد ديد. موضوعات مرتبط: برچسبها: دوستان اين شعر طنز رو داغ داغ گفتم و براتون مينويسم اگر مشكلي داشت حتما نظرتون رو بگيد. موضوعات مرتبط: برچسبها: يادتان باشد ديگر تا عيد به خانه ي كسي براي ميهماني قدم نگذاريد چون اگر برويد دو حالت دارد يا به رويتان ميخندند و پشت سر نفرين و فحش. اگر هم رودربايستي نداشته باشيد كه پيش خود ميگويند خدا يا شكرت كه امسال لازم نيست كارگر بگيريم و از شما بعنوان يك نيروي كار تازه نفس استفاده ميكنند.پس اصلا چه كاري است به مهماني برويد؟!اصلا مگر خودتان خانه تكاني نداريد؟ ديگر از خريد پوشاك شب عيد بگذريم.اما سفره ي هفت سين،اين رسم كهن را فراموش نكنيد چون خرج زيادي هم ندارد ميتوانيد با چيزي حدود دوهزار تومان يك سيني هفت سين made in china تازه به همراه يك قرآن كوچك داخل سيني كه دست بر قضا آن هم محصول چيني هاي چند دينه است،خريداري نماييد. مقداري هم از اسكناس هاي سبزتان براي عيدي دادن به كودكان كنار بگذاريد كه والدينشان توقع دارند.البته از آن سبز ها كه پنج تا صفر دارد.اينهم راهي دارد آن هم اينكه عيدي را بدهيد و همان شبش به خانه ي آن مهمان برويد تا آنها هم به فرزند شما عيدي بدهند (در اين مواقع فرزند بيشتر=زندگي بهتر) شما هم اگر جرات داشتيد ميتوانيد آن عيدي را از فرزندتان بگيريد (كه در اكثر مواقع امكان پذير نيست)
موضوعات مرتبط: برچسبها: فيروز جان كجايي پس يك سال است كه منتظريم.قديمي ها منتظر تو در نمايش ها و مراسم هاي آئيني بودند حالا ما منتظر تو در وسط اتوبان ها و خيابان هاي پر از ماشين هستيم. راستي نگفتي كي به سفر حج رفتي كه شدي حاجي فيروز. احتمالا همون قديم ها با اسب و شتر رفتي وگر نه الان اگر ميخواستي الان با هواپيما بروي بايد تمام پولهايي كه تا الان جمع كرده اي ميدادي تا وقتي پير شدي و ناتوان نوبتت شود و دو برابرش را بدهي تا براي كل فاميل حتي كسي كه تا بحال قيافه اش را نديدي هم سوغاتي بخري البته الان سوغاتي از مد افتاده و حاجي ها سوغاتي را قبل از سفر از مولوي يا بازار ميخرند و بدون خجالت به همه هم اعلام ميكنند. يا شايد سياهي مردم به توي سپيد سيرت سرايت كرده! نميدانم!!! موضوعات مرتبط: برچسبها: نقل مجالس و هم نشيني ها شده.جزو اولين حرفها پس از سلام شده. و در بعضي مجالس: شنيدي فرهادي به فلان زن دست داده شنيدي با يه زنه روبوسي كرده؟! آخه مگه طلا با طلا فرقي هم ميكنه؟! تنها فرقش اينه كه يكي دور گردنه اون يكي در دست....يكي رسمي است و با كروات ،عذر ميخوام دراز آويز زينتي،و دو كلام حرف زيبا و بجا روي استيج يكي با گرم كن ورزشي و سرود ملي و دست به سينه ايستادن و بدليل بلد نبودن سرود زير لب چيزهايي گفتن.حالا فهميديم يكي تبريك دارد و خبر اول بودن صدا و سيما و يكي تبريك نگفتن و بايكوت خبري و در صورت لطف زياد خبري چند ثانيه اي آنهم جزو آخرين اخبار. «.همه ميدانيم كه برخى اسم هاى ايرانى-عربى،با اسامى غربى ريشه مشترك دارند،مثل ابراهيم و ابراهام،ديويد و داوود،فردوس و پارادايس. هيچ دقت كرده ايد كه اصغر و اسكار هم از اين دسته اند؟» موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |